مبحث مرگ ن زمان حق بر عمر خوابی گماشت تا که خویش از خواب نتوانست داشت در عجب افتاد کین معهود نیست این ز غیب افتاد بی مقصود نیست سر نهاد و خواب بردش خواب دید کامدش از حق ندا جانش شنید آن ندایی کاصل هر بانگ و نواست خود ندا آنست و این باقی صداست Read more